تاریخ :  یکشنبه دوم مهر ۱۳۹۶
نویسنده :  مجید بی عوض شبستری

The Relation between Anger and Emotional Synchronization in Children from Divorced Families

Abstract
Affective life is extremely important. Emotions determine well-being, satisfaction and fulfillment. The regulatory process of affectivity reflects the relationships between individuals in subjective experiences.

Family is the first healthy environment where a child must satisfy his need for love, acceptance, emotional synchronization and full emotional tank.

Anger often occurs, altering interpersonal relationships. Poor anger management is closely related with child's current and future problems such as school abandonment, failure, poor human relationships, resulting in a rejection of his family values.

Our survey deals with the child-adult relationships management. A divorced family generates poor attachments and grief in children. Parents should support and help children to satisfy their affective needs and overcome the divorce trauma more easily. A play-centered parental action is proposed.

Keywords
Anger, divorce, emotional tank, emotional synchronization

 

رابطه بین خشم و هماهنگ سازی عاطفی در کودکان خانواده های طلاق
چکیده
زندگی عاطفی بسیار مهم است. احساسات تعیین کننده رفاه، رضایت و خشنودی است. روند نظارتی هماهنگ سازی عاطفه نشان دهنده روابط بین افراد در تجارب ذهنی است.
خانواده اولین محیط زیست سالمی است که در آن یک کودک باید نیاز خود را برای عشق، پذیرش، هماهنگ سازی عاطفی و منبع پر هیجانی را برآورده کند.
خشم اغلب رخ می دهد، و روابط میان فردی را تغییر می دهد. مدیریت خشم ضعیف به طور نزدیک با مشکلات فعلی و آینده کودک مانند ترک مدرسه، شکست، روابط انسانی ضعیف، و در نتیجه رد ارزش خانواده اش در ارتباط است. بررسی های ما به مدیریت روابط کودک بزرگسالان می پردازد. یک خانواده طلاق ارتباط ضعیفی با غم و اندوه در کودکان ایجاد می کند. والدین باید برای برآوردن نیازهای عاطفی خود و غلبه بر صدمات طلاق راحت تر کمک و حمایت کنند. اقدام بازی محور والدین ارائه شده است.
کلمات کلیدی: خشم؛ طلاق؛ منبع عاطفی؛ هماهنگ سازی عاطفی

 

مقدمه
شعار: "تربیت یک کودک در راهی که باید برود و هنگامی که او مسن تر می شود او از آن دور نخواهد شد"
(مشاوره سولمون)
زندگی عاطفی، به دلیل حرکات تعیین کننده رفاه انسان، رضایت بلند مدت و تحقق فردی نقش بسیار مهمی در همه چیز ما بازی می کند.
عاطفه روند نظارتی است که نشان دهنده روابط بین افراد، تحت قالب تجارب ذهنی ناشی از این واقعیت است که نیازهای خاص راضی باشد یا نباشد.
ما انسان اجتماعی ایم و احساسات داریم، که برای تعلق به گروه های خاص، به دوست داشتن و دوست داشته شدن نیاز داریم.
بنابراین ما باید آگاه باشیم که دلبستگی برای توسعه ما ضروری است باشد. یک رابطه تعیین کننده بین کیفیت دلبستگی در دوران کودکی و بزرگسالان وجود دارد.
مبانی نظری
روانشناسان متخصص در روانکاوی بر این باورند که سبک های دلبستگی، به طور کلی روابط عاطفی ایجاد شده بین والدین و فرزندان در دوران کودکی خود تأثیر زیادی در توسعه آینده بزرگسالان و در پیکربندی بزرگسالان از شخصیت انسان دارد.
تا حدودی، سبک های دلبستگی به نوری در هر رابطه نزدیک که در آن روابط عاشقانه تر به راحتی می تواند درک شود درآمده است. هر کدام از این سبک ها در نهایت زندگی عاشقانه فرد را تحت تاثیر قرار می دهد (هازن، و شاور، صص 511-524.)
خانواده اولین محیط زیست سالمی از یک کودک است، که در آن او اولین گام های کوچک، با ترس و دست و پا چلفتی خود را به سمت توسعه خود برمی دارد. این ضروری است که خانواده باید نیازهای کودک را برآورده کند - حمایت والدین شامل هر دو پشتیبانی مادی و معنوی، اما عمدتا حمایت عاطفی می باشد. کودک باید احساس کند که او دوست داشته شده، پذیرفته می شود، ارزش دارد و منبع عاطفی خود را باید کامل داشته باشد.
همه این سه نوع از پشتیبانی ها بسیار مهم هستند و آنها هر دو به هم وابسته و مرتبط هستند. هیچ یک از آنها نمی تواند از بین رفته و یا اهمیت کمتری داشته باشد. اما عدم حمایت عاطفی ممکن است یک شکل از سوء استفاده احساسی در نظر گرفته شود و پیامدهای منفی بر رشد کودک داشته باشد.
کودکان به طور دائم نیاز به ادغام ذهن خود، ایده ها و احساسات در مورد پدر و مادر خود دارند. در خانواده های متضاد، پایه و اساس احساسات کودک و همچنین رفتار آینده اش بر دعوا، جداسازی و صحبت های خشونت آمیز میان والدین خود ایجاد شده است. بازنمودهای ذهنی کودک از پدر و مادر خود نمی تواند در کنار هم قرار داده شود، آنها نمی توانند با هم کار کنند، آنها همیشه در مقابل یکدیگرند به طوری که برای کودک جابجا کردن این بازنمودها در زندگی روزمره دشوار خواهد بود. برخی از والدین از زمان مشاجره در حضور فرزندان خود اجتناب می کنند، اما آنها از یک جنبه بسیار مهم چشم پوشی می کنند، یعنی اینکه کودک تمایل ذاتی به تفسیر و تصور حالات دارد.
بنابراین، والدین باید اختلافات خود را به شیوه ای با رفتار آزاد، حفظ لحن آرام، به جای شبیه سازی یک رابطه بی نقص بین آنها داشته باشند. آنها باید با خشم به روش بالغانه برخورد کنند.
خشم
خشم احساسی است که اغلب باعث ایجاد مشکلات در روابط بین فردی است، از این رو در درون خانواده وجود دارد. نه لزوما بروز خود خشم، اما راه بیان آن مشکلاتی ایجاد می کند. این اغلب به بدرفتاری کلامی و فیزیکی در خانواده منجر می شود و به همان اندازه اغلب آن دارای اثراتی بر کودک است.
خشم یک احساس است و با وجود آن که یک احساس طبیعی، واقعی و انسانی است، ما به عنوان بزرگسال، تا کنون ادراک اندکی درباره آن داریم. خشم نه مثبت و نه منفی است، اما آن می تواند تحریک کننده ای برای ما باشد، آن می تواند ما را به اتخاذ یک نگرش یا نگرش دیگری هدایت کند.
به سختی می توان در کلمات بیان کرد که در زمان عصبانیت ما چه احساسی داریم. و ما حتی کمتر می دانیم چگونه با آن مقابله کنیم و آن را به کاری سازنده تبدیل کنیم، چگونه و آن را به مهارت تبدیل کنیم. اگر ما، به عنوان بزرگسال، این احساسات را درک نمی کنیم، ما نمی توانیم آن را تعریف و مدیریت کنیم، پس چگونه می توانیم از یک کودک بخواهیم که خشم خود را مهار کند؟
مدیریت خشم ضعیف به طور نزدیک با تمام مشکلات فعلی یا آینده کودک در ارتباط است، از ترک مدرسه تا شکست در روابط ضعیف انسان. پرداختن به عصبانیت با یک روش نابالغ به رد ارزش های خانواده توسط کودک منجر می شود.
بنابراین، جو خانواده آشفته پس از طلاق، عدم کنترل خود و عاطفه بیان شده به ناسازگاری اجتماعی و به ناچار به تشکیل یک سبک دلبستگی کمبود در کودک منجر می شود.
علاوه بر این، شخصیت خانواده با تعارض قوی، با کمبود روان عاطفی و روانی اخلاقی، تا حد زیادی در روند بلوغ روانی و روانی-اجتماعی کودک تاثیر می گذارد.
مدل ارزش گذاری یا غیر ارزش گذاری توسط خانواده ارائه شده است، ارزش های منتقل شده توسط پدر و مادر خود، چه منفی یا مثبت، و همچنین نمایش خود از والدین خود به ساختار شخصیت کودک کمک خواهد کرد.
رفتار کودک همیشه از طریق شناسایی و با درونی کردن به خود و دیگران پیکربندی شده است. بنابراین، نفس انسان است که معمولا در یک صورت فلکی مثلثی عوامل شکل گرفته است: عشق، قدرت و ایمنی خانواده. به دنبال شکست والدین در انجام وظایف خود، و شناسایی کودک با والدین بیماری زا خود، هر کمبود عاطفی، و همچنین هر گونه سوء استفاده از قدرت موجب اختلالات رفتاری در کودکان می شود.
خانواده یک مدرسه واقعی برای احساسات کودک بر اساس عاطفه مادر و اقتدار پدرانه می باشد.
اگر او دوران کودکی اش را در یک محیط خانواده صرف کند که پر از محرومیت ها و خصومت ها باشد، در شرایط محروم کردن او از محبت و رضایت کافی از خواسته ها و آرزوهای طبیعی اش، کودک را از جنگ به اصطلاح تنظیم، به یک تجربه نگرش اعتراضی به هر گونه مقاومت، مخالفت و یا جلوگیری از خروج سوق می دهد.
طلاق پیامد منفی برای تمام خانواده ها، چه بزرگسالان و یا کودکان است. بررسی تخصصی نشان می دهد که اثرات طلاق بر بزرگسالان مشابه تاثیر ایجادی آن بر کودکان است. بزرگسال احساس می کنید که ایمنی عاطفی اش را تهدید کردند، سوگ از دست رفتن، احساسات سرخوردگی، احساس گناه، خشم، اعتماد به نفس پایین، در حالی که بچه ها یک عملکرد ضعیف در مدرسه، مشکلات رفتاری، حتی یک رفتار بزهکار، مشکل تنظیم، احساسات گناه، خشم دارند.
متاسفانه، آمار نشان می دهد که تعداد طلاق به طور قابل توجهی در سال های اخیر افزایش یافته است، اما محیط خشونت آمیز که در آن کودکان زندگی می کنند، دعوا و اختلافات بین پدر و مادر در حضور فرزندان شان اتفاق می افتد تاثیر بسیار بیشتری از خود طلاق دارد.
کودک از طریق تقلید یاد می گیرد، او عمل دیگران را در اطراف اش مشاهده کرده و سپس خود او اعمال می کند و متقاعد شده است که او باید چه کاری انجام دهد. به عبارت دیگر، شاهد تمام اختلافات بین پدر و مادر خود، بیان فیزیکی و کلامی آنها است، و اینکه کودک زمانی که با همسالان خود در تعامل است شروع به تقلید این رفتار می کند، و اعتقاد دارد که این روش طبیعی رفتار است، در حالی که بعد از آن او این رفتار را درونی خواهد کرد تا بتواند در روابط صمیمی خود آشکار نماید.
پس از جدایی پدر و مادر خود، کودک با شکل ارتباط خاص باقی مانده است. با این حال، اگر پدر و مادر در مشکلات عاطفی خود تمرکز کنند، توجه اش به سمت کودک خود به طور فزاینده کاهش می یابد و در این مورد که کودک ممکن است یک سبک دلبستگی ناایمن نسبت به هر دو پدر و مادر خود توسعه یابد، احساس ناامنی و رهایی، نه تنها با یک رقم والدین، اما هر دو آنها نادیده گرفته می شود.
طلاق باعث مقدار زیادی از اثرات روانی منفی، مانند خشم در برابر یک یا هر دو والدین، ناامنی، غم، حتی افسردگی می شود. خوشبختانه، بسیاری از کودکان یاد می گیرند - توسط پدر و مادر خود و یا توسط روان درمانگر کمک شوند - چگونگی پذیرش گذشته خود، در حالی که پدر و مادر یاد می گیرند که چگونه برای ایجاد یک محل برای آینده خود، راه خود در زندگی را قطع کنند.
کودک یک خانواده طلاق گرفته نیازهای مشابه کودک یک خانواده سالم دارد، اما روشی که در آن نیازهای هر فرد راضی شده تفاوت زیادی دارد.
والدینی نیز که به تنهایی باقی می مانند نیز از نظر عاطفی صدمه دیده اند، منبع عاطفی او خالی شده و "تلاش می کند که به مراقبت از کودک خود که توسط ضربه طلاق آسیب دیده بپردازد و او نیز دارای یک منبع عاطفی خالی است. برای دیگر والدین تنها، اما مهم ترین چیز برای بزرگسالان در حال حاضر به تنهایی تلاش برای متقاعد کردن کودک است که زندگی زیبا است. به همین خاطر، والدین باید به عنوان یک پدر و مادر معتبر از یک سو عمل کنند و او نیاز منبع عاطفی خود او برای پر کردن و از سوی دیگر برای پیدا کردن محل و زمان لازم ، در چند لحظه ای که او پر مشغله نیست، تا یک رابطه معتبر با کودک خود داشته باشد.
اگر نیاز او برای دوست داشته شدن، به طور عمده در برابر جدایی جسمی و روحی برآورده شود، کودک ممکن است بر صدمات طلاق آسان تر غلبه کند.
احساسات اغلب در کودکانی که درام یک طلاق را تجربه کرده اند عبارتند از: خشم، ترس، اضطراب و احساس گناه. این ممکن است منبع عشق او را خالی کرده، و به عنوان کودک احساس می کند او رها شده است، از مطالعه حذف شده و نه دوست داشته می شود، و همچنین مسئول طلاق پدر و مادر خود است. او یک نیاز شدید به ابراز این احساسات به صورت خوراکی، جسمی و در شیوه ای هنری است. خشم ممکن است در کلمات بیان شود، اما اغلب کودک نمی تواند آن را تعریف کند، خشم باقی می ماند در داخل او مسدود شده، و پس از آن ابراز آن را در رفتار خود شروع می کند.
نیاز کودک برای عشق همان است که قبل از طلاق پدر و مادر خود داشته است، اما در حال حاضر منبع عاطفی خود را پس از این جدایی خالی می بیند. برای تعمیر و دوباره پر کردن این منبع معنی برای ابراز محبت، نیاز به ایجاد پیوند دوباره بین والد و کودک است؛ نه تنها به صورت احساسی، بلکه هماهنگ سازی فیزیکی با کودک نیاز است.. هماهنگ سازی عاطفی به معنای حضور پدر و مادر، نه لزوما توسط مقدار اندازه گیری شده توسط کیفیت. پدر و مادر باید با فرزند خود متصل شده و هماهنگ سازی فیزیکی لمس کردن، نوازش، و در آغوش گرفتن است.
زمانی که کودکان احساس کنند با پدر و مادر خود در ارتباط هستند، حتی برای مدت کوتاهی، آنها احساس می کنند که بهتر محور و متعلق به هر یک از آنها هستند. پیوند با پدر و مادر خود مانند یک رشته گره خورده به بالون هوا است. اگر رشته پذیری است، بالون در راه پر هرج و مرج در هوا بیشتر شناور خواهد شد. احساسات کودکی که احساس می کند او قطع شده است او را در هر کجا و در همه جا همراه است، در همه رفتار او، در همه روابط حال و یا آینده با اوست. علاوه بر این، این رفتارها به عنوان مدلی برای نسل های آینده باشد. و به همین ترتیب ...

جهت خرید فایل تماس بگیرید 
09375520909 - شبستری
shabestari716@gmail.com



:: موضوعات مرتبط: مقالات لاتین
:: برچسب‌ها: اصل و ترجمه مقالات لاتین, خشم, هماهنگ سازی عاطفی, کودکان خانواده های طلاق
مجید بی عوض شبستری

ایمیل:
shabestari716@gmail.com

شماره تماس:
09375520909

کانال تلگرام:
modiran98ir@

** رشته مديريت در کشور ما داراي شاخه هاي متعددي مي باشد که از آن جمله مي توان به مديريت بازرگاني، صنعتي، دولتي، جهانگردي، بيمه، بيمه اکو، امورگمرکي و امور بانکي اشاره کرد و همچنين از شاخه هاي تخصصي تري مثل مديريت کميسارياي دريايي يا اداره امور بيمارستانها نام برد.
*** مديريت هنر كار كردن با ديگران است نه وسيله قرار دادن ديگران
با تشکر