کشف پیوند مفقوده
فصل قبلی این دیدگاه را به چالش کشید که مطالعات اجرا در دهه 1970 شروع شده، از زمانی که اروین هارگرو (1975) درباره «پیوند مفقوده» در مطالعه فرایند خط مشی نوشت و جفری پرسمان و آرون وایلداسکی یک کتاب بسیار تأثیرگذار با عنوان مهم اجرا منتشر کردند (1973). با این وجود، واضح است که رویکرد مجزایی برای مطالعه اجرا در آن زمان، پدیدار شد. تلاش برای توسعه مداخلات دولتی در پرداختن به انواع مختلف مشکلات اجتماعی، بسرعت رشد می کرد و این آگاهی وجود داشت که این مداخلات غالباً بی فایده بوده است.
فرضی که توسط پژوهندگان اجرا مطرح شده، یعنی اینکه موضوع آنها مغفول مانده و نادیده گرفته شده را می توان به چالش کشید. در بیانات رسمی قانون اساسی، اجراکنندگانی مثل مستخدمان دولتی، غالباً بطور کلی نادیده انگاشته شده اند. بعلاوه، غفلت از بررسی فرایندهای اداری را می توان تا حدودی به دشواری¬های درگیر در نگاه به جعبه سیاه، بعد از پروسه انتخاب پارلمانی، مخصوصاً در یک فرهنگ اداری پنهان کارانه و مرموز مثل نوع بریتانیایی، نسبت داد.
گفتمان بالا به پایین/ پایین به بالا بشدت متأثر از این سوال است که چگونه اجرا از شکل گیری خط مشی جدا می شود، اما تنها بخشی از مسئله ای وسیعتر راجع به نحوه شناسایی خصیصه های یک فرایند بشدت پیچیده است، که درخلال زمان و مکان رخ می دهد و شامل بازیگران متعددی می باشد.
مؤلفین کلاسیک دیدگاه بالا به پایین
جفری پرسان و آرون وایلداسکی: پدران بنیانگذار
اجرا بطور واضحی برحسب یک رابطه با خط مشی تعریف شده است: فعلی مانند «اجرا کردن» باید آبژه یا مقصودی مثل «خط مشی»، داشته باشد به طوری که: «خط مشی ها معمولاً شامل اهداف و وسایل برای دستیابی به آنها می باشند»
مقدار زیادی از تجزیه و تحلیل¬های این کتاب، در خصوص این است که اجرای موفق تا چه حد به پیوندهای بین سازمانها و بخش های مختلف در سطح محلی، بستگی دارد. آنها استدلال می کنند که اگر اقدام و عمل، به تعداد پیوندها در یک زنجیره اجرا بستگی داشته باشد در آنصورت، میزان همکاری و مشارکت لازم بین آژانس ها برای ایجاد آن پیوندها، باید نزدیک به 100 درصد باشد تا وضیعتی رخ ندهد که در آن انباشت چند شکست کوچک بطور یکجا، یک زیان و شکست بزرگ را ایجاد کند. بنابراین آنها ایده «شکست اجرا» را معرفی کرده و پیشنهاد می کنند که اجرا را می توان به این طریق به شکل ریاضی تجزیه و تحلیل کرد.
بوون (1982)، اشاره می کند که چنین فرمولاسیونی، میزان تعاملاتی را که بین این بازیگران رخ می دهد در زمینه هایی که استثنائاً مربوط به امور یک باره (فقط برای یکدفعه) می شوند، را درنظر نمی گیرد؛ بلکه این تعاملات تکرار شده و با دیگران همراهی می شوند. از اینرو شاید استفاده از نظریه های بازی که بازی های تکراری را تجزیه و تحلیل می کند مناسب تر باشد تا استفاده از نظریه احتمال برای تجزیه و تحلیل آنها. کار اصلی پرسمان و وایلداسکی، بیشتر شکل یک رویکرد «مدل عقلانی» را به خود می گیرد: خط مشی، اهداف را وضع می کند؛ تحقیقات اجرا مربوط است به ملاحظه آنچه که دستیابی به آن اهداف را دشوار می سازد.
دونالد فن میتر و کارل فن هورن: ساخت سیستم
آنها استدلال می¬کنند که «درحالیکه این مطالعات بشدت آموزنده و حاوی اطلاعات مفید هستند، سهم آنها در این میان بخاطر عدم وجود یک چشم انداز نظری، محدود شده است» (فن میتر و فن هورن، 1975: 451).
توسعه چارچوب نظری فن میتر و فن هورن توسط سه پیکره از ادبیات: 1) نظریه سازمان و مخصوصاً کار روی تغییرات سازمانی، 2) مطالعات تأثیر خط مشی عمومی و مخصوصاً تأثیر تصمیمات قضائی، 3) بعضی مطالعات درباره روابط بین دولتی.
ارائه چشم انداز نظری فن میتر و فن هورن، با ملاحظه نیاز به دسته بندی خط مشی ها شروع می شود به نحوی که دشواری های اجرا مشخص خواهد شد. رویکرد آنها نسبتاً ساده است. آنها پیشنهاد می کنند که بحساب آوردن و لحاظ کردن مقدار تغییر مورد نیاز و سطح اجماع، یک نیاز است. از اینرو آنها فرض می کنند که «اجرا زمانی بسیار موفق خواهد بود که تغییرات حاشیه ای مورد نیاز است و اجماع روی هدف زیاد است».
فن میتر و فن هورن مدلی را پیشنهاد می کنند که در آن شش متغیر، از نظر دینامیکی با ایجاد یک «عملکرد» نتیجه، ارتباط دارند. آنها بوضوح اجرا را بعنوان فرایندی می دانند که از یک تصمیم خط مشی اولیه آغاز می شود: «اجرای خط مشی شامل اقداماتی می شود که توسط افراد و اشخاص (یا گروه¬های) عمومی و خصوصی که هدفشان دستیابی به اهداف با اولویت در تصمیمات خط مشی می باشد، صورت می گیرد».
به همین ترتیب فن میتر و فن هورن استدلال می کنند که «بسیار ضروری است که مطالعه اجرا بطور طولی انجام شود؛ روابط شناسایی شده در یک نقطه از زمان، نباید بطور علی و معلولی به دوره های زمانی دیگری بسط داده شود».
وقتی آنها بر موضوعاتی راجع به توافق آراء و جلب رضایت تأکید می کنند، بر اهمیت این مشارکت ها (رویکرد بالا به پایین) در شکل گیری خط مشی توسط «زیردستان» اذعان دارند.
شش متغیر شناسایی شده عبارتند از: 1) استانداردها و اهداف خط مشی؛ 2) منابع و مشوق ها موجود باشند؛ 3) کیفیت روابط بین دولتی؛ 4) مشخصات آژانس های اجرا؛ 5) محیط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی؛ 6) آمادگی یا واکنش اجرا کنندگان.
اویگن بارداچ: تثبیت بازی
بارداچ پیشنهاد می کند که فرایندهای اجرا، را باید بعنوان «بازی های» دست اندرکار دریافت کرد و او، تنوع وسیعی از این بازیها را که ممکن است بازی شوند طرح ریزی کرد. از اینرو عقیده وی راجع به بالا شامل دو مجموعه توصیه می شود. یکی از اینها مربوط می شود به نیاز به احتیاط و مراقبت زیاد در فرایند «سناریو نویسی»، بنابراین ساختاربندی بازی ها به روشی درست برای رسیدن به نتایج مطلوب.
تجویز دیگر بارداچ این است که باید به «تثبیت بازی» توجه کرد. این شامل دو کاربرد مرتبط در مفهوم «تثبیت» می شود.
در کار بارداچ، نمایش بسیار شفاف از این دیدگاه وجود دارد که اجرا یک فرآیند «سیاسی» است و اجرای «موفق» از یک منظر بالا به پایین باید شامل پیگیری کامل باشد.
بارداچ در یک کار بسیار بدیع با عنوان گردهم آوری آژانس¬ها برای کار کردن با هم (1998) به دیدگاه اجرایی که پیشتر توسعه داده بود، بازمیگردد. در اینجا تاکید زیادی بر اشخاص غیررسمی و کارگران خیابانی که به عنوان «صنعتگران» دیده می شوند، که غالباً نسبت به کارشان تعهد دارند، کسانی که باید زمانی که همکاری مورد نیاز است، نه به وسیله ابزارهای رسمی بلکه توسط تشویق و ترغیب یک رویکرد مشترک به حل مسئله، به هم ملحق شوند.
پائول ساباتیر و دنیل مازمانیان: مدلسازی فرایند
نقطه شروع کارهای اولیه موضع بسیار قوی بالا به پایین همانند فن میتر و فن هورن، انتظار تجزیه و تحلیل اجرای یک تصمیم گیری خط مشی در سطح بالا و سپس پرسیدن سوال¬های زیر است:
1- تا چه میزان، اقدامات مقامات اجرایی و گروه های هدف با آن تصمیم خط مشی سازگار بوده است؟
2- تا چه میزان، در طی زمان به آن اهداف دست یافته شده، یعنی، تا چه میزان تأثیرات با اهداف سازگار بودند؟
3- عوامل اصولی تأثیرگذار بر خروجی ها و اثرات خط مشی چه چیزهایی بودند، عواملی که با خط مشی اداری و نیز دیگر انواع از نظر سیاسی برجسته، مرتبط هستند؟
4- خط مشی در طی زمان چگونه براساس تجربه، فرمول بندی شده است؟
عواملی که روی فرایند اجرا تأثیر می گذارند را می توان تحت سه عنوان اصلی طبقه بندی کرد:
عوامل مؤثر بر قابلیت ردیابی مسئله؛ متغیرهای غیرقانونی مؤثر بر اجرا؛ توانایی قانون برای ساختاربندی اجرا.
برایان هاگوود و لوئیس گان: توصیه هایی برای خط مشی گذاران
هاگوود و گان، از دیدگاه بالا به پایین خود دفاع می کنند از این جهت که سیاستمداران بطور دموکراتیک انتخاب می شوند.
هاگوود و گان، مانند ساباتیر و مازمانیان، گزاره ها و قضایایی را مطرح کردند که آنها را می توان به عنوان توصیه هایی برای خط مشی گذاران تعبیر کرد. هاگوود و گان گزاره های خویش را در زمینه بحثی راجع به دست ناپذیر بودن «اجرای کامل» بنا می نهند.
مفهوم اجرای کامل، از کار کریستوفر هوود (1976) استخراج می شود. وی پیشنهاد می کند که: یکی از راه های تجزیه و تحلیل مشکلات اجرا، فکر کردن راجع به این است که «طرز اداره کامل» چگونه می تواند باشد، مانند روشی که اقتصاددانان، مدل رقابت کامل را بکار می برند. طرز اداره کامل، را می توان به عنوان وضعیتی تعریف کرد که در آن عناصر «خارجی» دسترس پذیری منابع و مقبولیت سیاسی، با «اداره کردن» ترکیب می شود تا اجرای کامل خط مشی را فراهم کند.
چالش پایین به بالا
مایکل لیپسکی: بروکراسی سطح خیابان
تجزیه و تحلیل مایکل لیپسکی از رفتار کارمندان خط مقدم «بروکرات های سطح خیابان» در آژانس های تحویل خط مشی تأثیر مهمی روی مطالعات اجر داشته است. وی اینطور استدلال می کند که "تصمیمات بروکرات های سطح خیابان، روال هایی که آنها ایجاد می کنند و تدابیری که آنها برای مقابله با عدم قطعیتها و فشارهای کار ابداع می کنند، بطور مؤثر، همان خط مشی هایی می شود که آنها اجرا می کنند.
لیپسکی استدلال می کند که، بروکرات های سطح خیابان، روش¬هایی از پردازش افراد را به شیوه ای به نسبت روتین و کلیشه ای توسعه می دهند. آنها عادتهای کاریشان را را طوری تنظیم می کنند که انتظارات کمتری از خودشان و مراجعانشان را ایجاد کند.
لیپسکی به یکی از پارادوکس های کار در سطح خیابان می پردازد. چنین کارگرانی خودشان را چرخ دنده های یک سیستم می دانند، که بواسطه بروکراسی ای که درون آن کار می کنند تحت ستم واقع شده اند. با این حال غالباً بنظر می رسد که آزادی اختیاری و خودمختاری زیادی دارند. وی از نقش بروکرات های سطح خیابان به عنوان یک «از خودبیگانه» صحبت می کند.
لیپسکی همچنین تأکید می کند که بروکرات های سطح خیابان، نسبت به اینکه کدام منابع شخصی دقیقاً برای مشاغلشان ضروری است، با عدم قطعیت مواجه هستند. آنها درمی یابند که شرایط کاری و نتایج آن، غیرقابل پیش بینی هستند، و در رابطه با نیازهای بی حدو حصر، با فشارهای زیادی از جهت زمان ناکافی مواجه می شوند. درکل، کنترل از بالا برای مبارزه با شکست های منتسب به کارمندان سطح خیابان، شامل تشدید این فشارها می شود.
چرا لیپسکی را به عنوان چهره ای کلیدی برای توسعه دیدگاه پایین به بالا در مطالعات اجرا می شناسند؟ اولاً، تأکید وی روی ماهیت حساس نقش بروکرات سطح خیابان، توسط سایرین به عنوان یک توجیه برای راهبردهای روش شناسانه ای استفاده می شود که بیشتر از آنکه روی ورودی خط مشی متمرکز شود روی آن کار تمرکز می کند. دوماً، وی اظهار می کند که اجرای خط مشی درحقیقت درمورد کارگران سطح خیابان با ایده آلهای خدماتی بالایی است که تحت فشارهای غیرقابل تحمل، اعمال اختیار می کنند. بنابراین، تلاش برای کنترل آنها بطور سلسله مراتبی، صرفاً تمایل آنها را برای رفتارکلیشه ای و عدم رعایت نیازهای مراجعین (یا مشتریان) افزایش می دهد.
بنی هایرن: ساختارهای اجرا
نکته حیاتی در توسعه روش شناسی هایرن، این حقیقت بود که خط مشی هایی که وی و همقطارانش مطالعه می کردند به تعاملات و اثرات متقابل بین چندین سازمان متفاوت، بستگی داشت. باید خاطر نشان کرد که این مبحث، اصل کار پیشگامانه پرسمان و وایلداسکی هم بود. ما همچنین آن را به عنوان مضمونی خواهیم یافت که در بسیاری از کارهایی که در فصل بعد مطرح شده، آنها قصد ترکیب رویکردهای بالا به پایین و پایین به بالا را داشتند.
کار شارپف، روی تفکر هایرن تأثیرگذار بود؛ تفاوت بین آنها این است که هایرن، تأکید شارپف بر اهمیت شبکه ها را در یک جهت گیری مشخصاً پایین به بالا اتخاذ کرده است. همچنین بی ارتباط نیست که در زمانی که هایرن مطالعات جامعه شناسانه رویکرد نظری سازمانهایش را توسعه داد، تازه داشت به دریافت این حقیقت می رسید که تأکید روی مرزهای رسمی سازمانها، ممکن است درک اشتباهی از روشی که مردم درواقع روابط کاری را می سازند، ایجاد کند از آنجایی که آنها غالباً به آن مرزها احترام نمی گذارند (آلدریچ، 1976؛ بنسون، 1977). ازاینرو، هایرن و همقطارانش، فعالیتها را به عنوان «ساختارهای اجرا» می دانستند که از «درون ائتلاف سازمانها» و «از طریق فرایندهای خودگزینش رضایتی شکل گرفته اند» (هایرن و پورتر، 1981:220).
سوزان بارت و کولین فوج: خط مشی و اقدام
آنها بر این تفکر تأکید می کنند که بیشتر اقدامات به سازشهای بین مردم در بخش های مختلف سازمانهای منفرد یا سازمانهای مربوطه، بستگی دارد. تأکید بر «اقدام» در کار بارت و فوج به خط مشی مربوط می شود. خط مشی را نمی توان به عنوان یک ثابت در نظر گرفت.
این تجزیه و تحلیل، بارت و فوج را به جایگاه متمایزی در فرضیه های هنجاری گنجانده شده در ادبیات بالا به پایین سنتی، می آورد. آنها استدلال می کنند که در ادبیات اجرای بالا به پایین، گرایشی وجود دارد برای ازبین بردن جنبه سیاسی رابطه خط مشی- اقدام. دیدگاه جایگزین آنها، بر فرایندهای سیاسی پیوسته ای تأکید می ورزد که در سرتاسر اجرا رخ می دهند. درمعنی، این پیشنهاد می کند که جداکردن اجرا از شکل گیری خط مشی، بسیار دشوار است.
بارت و فوج استدلال می کنند، اگر اجرا بعنوان به اجرا درآوردن خط مشی تعریف شده باشد، در آنصورت سازش توسط خط مشی گذاران، را می بایست بعنوان شکست خط مشی دید. یعنی، اینکه اگر اجرا بعنوان «انجام دادن چیزی» دانسته شود، در آنصورت عملکرد به جای انطباق، هدف اصلی است و سازش (یا تراضی) وسیله ای برای دستیابی به آن است.
بارت و فوج را باید بعنوان کسانی دانست که پرونده ای علیه نفس مطالعه اجرا، تشکیل داده اند، یا بعنوان اولین نظریه پردازانی که، کم و بیش برحسب شرایط پست مدرنیستی، این پرونده را به هوای چیزی بیش از تجزیه و تحلیل مطالعه موردی کیفی فردی، طرد کردند.
نتیجه گیری
عناصر روش شناسی در این گفتمان، مخصوصاً در بین خودشان، متنازع نبودند. همین امر درباره عناصر گفتمان مربوط به واقعی ترین روش ادراک فرایندهای اجرا، درست بود. مؤلفین شروع کردند به استدلال اینکه شاید باید از رویکردهای ترکیبی استفاده کرد یا شاید رویکرد درست به مبحث (یا موضوع) بستگی داشته باشد.
:: موضوعات مرتبط:
مقالات فارسی
:: برچسبها:
گفتمان بالا به پایین,
اجرا,
خط مشی گذاری,
فرآیند خط مشی گذاری