پاورپوینت فصل چهارم مبانی و اصول و روش های تربیتی کتاب نگاهی دوباره به تربیت اسلامی
نگاهی دوباره به تربیت اسلامی
اصل :
هر چقدر واژه ی «اصل» در هر موردی به کار رود، فی الجمله معنای پایه و اساس را افاده خواهد کرد، اما نباید گمان کرد که این واژه در رشته های مختلف دانش، به یک نحو به عنوان اصطلاح به کار رود. در واقع، باید انتظار داشت که در هر قلمروی از دانش، «اصل»، معنایی متناسب با آن قلمرو داشته باشد. مثلاً در فلسفه، به معنای سنتی کلمه، که فیلسوف در پی شناخت واقعیت های بنیادین هستی است، «اصل»، معنایی متناسب با همین امر خواهد داشت.
اصل در علوم نظری و تجربی:
حال، اگر خود را در قلمرو علوم نظری و تجربی در نظر بگیریم و در این قلمرو از «اصل» سخن بگوییم، پیداست که نمی توان معنای پیشین را از این کلمه مراد نمود. زیرا علوم تجربی اساساً به دنبال دست یافتن به واقعیت های بنیادین هستی نیستند؛ بلکه، در این جا نیز اصل، متناسب با فضا و اقتضای همین قلمرو از دانش خواهد بود. با توجه به تلقی غالب در باب علوم تجربی به منزله ی قلمرویی از دانش که در پی شناخت قانونمندی های مربوط به موجودات است، اصل در این علوم، معنایی دیگر خواهد یافت. مثلاً هنگامی که از اصول فیزیک یا اصول روانشناسی سخن می گوییم، نظر به مجموعه ی یافته هایی از این علوم داریم که به منزله ی قانونمندی های شناخته شده در باب موجودات مورد مطالعه در نظر گرفته شده اند.
اصل در علوم کاربردی:
معنای «اصل» در علوم کاربردی، «قاعده ی عامه» ای خواهد بود که می توان آن را به منزله ی دستور العملی کلی در نظر گرفت و به عنوان راهنمای عمل قرار داد. اصل در علوم کاربردی، به صورت قضیه ای بیان می شود که حاوی «باید» است، در حالی که در علوم نظری و تجربی، به شکل قضیه ای حاوی «است» اظهار می شود. بر این اساس، هنگامی که از اصول تعلیم و تربیت سخن می گوییم، باید خود را محدود به بیان قواعدی کنیم که به منزله ی راهنمای عمل، تدابیر تعلیمی و تربیتی ما را هدایت می کنند.
رابطه اصول در علوم نظری و علوم کاربردی:
بر این اساس، می توان گفت که اصول مورد بحث در علوم نظری، «مبانی» اصول مورد نظر در علوم کاربردی هستند. پس، مبانی تعلیم و تربیت، مجموعه ی قانونمندی های شناخته شده در علوم نظری؛ چون روان شناسی و جامعه شناسی است که تعلیم و تربیت بر آن ها تکیه دارد.
از سوی دیگر، اصول تعلیم و تربیت، مجموعه ی قواعدی خواهد بود که با نظریه قانونمندی های مذکور، اعتبار می شوند و راهنمای عمل قرار می گیرند.
رابطه اصول و روش های تربیتی:
چنان که اصول بر مبانی تکیه دارند، روش ها نیز بر اصول مبتنی هستند. البته، اصول و روش ها از یک سنخ هستند، زیرا هر دو، دستور العمل اند و به ما می گویند که برای رسیدن به مقصد و مقصود مورد نظر، چه باید بکنیم؛ اما تفاوت آن ها در این است که اصول، دستور العمل های کلی و روش ها، دستورالعمل های جزئی تر هستند. بر این اساس، بهتر آن است که در بیان روش های تربیتی، به جای آنکه سلسله ای از روش ها را بدون ضابطه در کنار هم بیاوریم، آن ها را بر حسب قرار گرفتن در دامنه ی اصول تربیتی مختلف دسته بندی کنیم و هر دسته را ذیل اصل مربوطه قرار دهیم. این شیوه، علاوه بر آن که تبویت منظم تری را فراهم می آورد، زمینه ی شکوفایی ابتکارها را د ر ابداع شیوه های نوین به وجود می آورد، زیرا هر اصل تربیتی به منزله ی معیار یا قاعده ی کلی است که با در دست داشتن آن، می توان درمواجهه با شرایط تازه تر و پیچیده تر، با نظریه اقتصادی معیار مذکور، به ابداع روش های تربیتی مناسب اقدام کرد.
مبنای تربیتی:
مبنای 1؛ تأثیر ظاهر بر باطن
مبنای 2؛ تأثیر باطن بر ظاهر
مبنای 3 ؛ ظهور تدریجی شاکله
مبنای 4 ؛ تأثیر شرایط بر انسان
مبنای اول؛ تأثیر ظاهر بر باطن:
منظور از ظاهر، همه ی امور مشهودی است که از انسان سر می زند و مظهر آن و بدن است و مراد از باطن، شؤونی است که قابل مشاهده نیست، همچون فکر و نیت. باطن آدمی، لایه ای رویین و لایه ای زیرین دارد در این جا تنها به لایه ی رویین نظر داریم. پس مقصود از این ویژگی آن است که ظاهر انسان دست اندر کار نقش زنی بر باطن او است.
نقش زنی ظاهر بر باطن، اختصاصی به ظواهر پسندیده ندارد. هر گاه رفتار با گفتاری مذموم نیز بر جوارح آدمی نمودار شود، آهنگی باطنی خواهد انگیخت. از این رو لقمان به فرزندش توصیه کرد که «به هنگام راه رفتن، با تفرعن بر زمین گام مزن.» تفرعن، نقش است؛ اما حاصل آن فرعونی شدن دل است.
اصل 1؛ تغییر ظاهر:
ویژگی «تأثیر ظاهر بر باطن» بیانگر آن بود که ظاهر آدمی درکار نقش زنی بر باطن است. بر این اساس، یکی از اصول و قواعد عامه ای که باید در تربیت انسان به کار بست، «ظاهرسازی» است. ظاهرسازی، هنگامی مذموم است که متوجه به مردم و مایه ی خودنمایی باشد. اما در غیر این صورت، ظاهرسازی، متوجه به درون و مایه ی تحول باطن خواهد بود. اساساً از لحاظ تقدم و تأخر در طول زندگی آدمی، ابتدا ظاهرسازی مورد توجه قرار می گیرد و والدین، ظواهر کودک را به گونه ای مطلوب تدبیر می کنند که این امر درنهایت، به تشکل باطن منجر می شود.
طبق این اصل، هر گاه بخواهیم تغییر و تحولی در باطن کسی پدید آوریم، باید در ظاهر او به دستکاری بپردازیم. یا امکان این کار را برای خود فراهم آوریم.
روش های تربیتی:
روش تلقین به نفس (نماز)
روش تحمیل به نفس (جهاد و روزه)
روش تلقین به نفس:
تلقین به نفس بهاین معنا است که از طریق به زبان آوردن قولی معین، تغییری به مقتضای آن در ضمیر پدید آید؛ به عبارت دیگر، تلقین، قولی است اما با قائل شدن اندک توسعی در آن، می توان برای تلقین فعلی نیز جایی در نظر گرفت. مراد از تلقین فعلی آن است که با آشکار ساختن عملی در اعضا و جوارح، سایه و طنین آن عمل را به درون بیفکنیم. (البته به یک معنا، قول نیز فعل است و بنابراین، اصولاً تلقین، تلقین فعلی خواهد بود، اما اگر فعل را نه به معنای اعم کلمه، بلکه به معنای اخص و در مقابل قول درنظر بگیریم، آن گاه تلقین قولی و فعلی قابل اطلاق خواهد بود.
هر گاه دو گونه تلقین قولی و فعلی درهم آمیزند، تأثیری مضاعف به بار می آورند. در نظام تربیتی اسلام، شیوه ها و دستورات فراوانی دیده می شود که تلقین قولی – فعلی در حیطه ی آن قرار می گیرد. نماز، برجسته ترین چهره ی این به هم آمیختگی است.
روش تحمیل به نفس:
در این روش نیز، باطن انسان به وسیله ی ظاهر وی ساخته می شود. تفاوت این روش با تلفیق به نفس در آن است که در تلقین، لزوماً باطن انسان گریزنده و بی رغبت نیست، اما در این روش، چنین فرضی ملحوظ است. تحمیل در جایی مورد می یابد که کراهت وجود داشته باشد؛ هنگامی که علی رغم گریز و کراهت باطن، اعضا و جوارح به انجام عملی وادار شوند، روش تحمیل به نفس مورد استفاده قرار گرفته است. طبق این روش، باطن رمیده و بی رغبت را می توان با حرکات اندام به بند کشید و آن را رام و راغب گرداند.
مبنای دوم؛تأثیر باطن بر ظاهر:
نقش زنی ظاهر بر باطن بدان معنا نیست که باطن یکسره منفعل باشد، بلکه آن نیز در کار نقش آفرینی در ظاهر است.
اگر تغییری در باطن آدمی رخ دهد، بر ظاهر نمودار خواهد شد و اگر ظاهر به خود تغییر نپذیرد باید تأویل آن را در باطن جست.
اصل 2؛ تحول باطن:
طبق این ویژگی، آنچه در باطن آدمی است، در ظاهر، نقش می آفریند و هر گاه رفتاری مطلوب در ظاهر کسی پدیدار نشد، می توان آن را ناشی از وضعیتی درونی دانست. بر اساس این ویژگی، یکی از اصول تربیت باید ناظر به ایجاد تحول باطنی باشد.
اصل «تحول باطن» بیانگر آن است که در تربیت باید به فکر تحول درونی بود. هر گاه کسی در درون خود از بیماری جانکاهی رنج ببرد، چشمانی بی رمق و رخساری پریده رنگ خواهد داشت و نمی توان با سرمه و سرخاب، کار او را به پایان برد؛ باید ریشه ی بیماری را که چنگ در جان او افکنده برکند و اگر چنین شد، بی تکلف سرمه و سرخاب، برق در چشمانش می دود و خود در رخسارش.
روش های تربیتی:
روش اعطای بینش
روش دعوت به ایمان
روش اعطای بینش:
در این روش، سعی بر آن است که تلقی آدمی از امور دگرگون شود. ایجاد دگرگونی در تلقی افراد، از جمله لوازم قطعی تغییر رفتارها و اعمال آن ها است، زیرا نوع تلقی و به عبارت دیگر نحوه ی ارزیابی امور، یکی از مبانی مؤثر در نوع رفتارها و اعمال است.
بینش:
کلمه بینش (بصیرت) از حیث معنا، انطباق کامل بر کلمه ی «آگاهی» (علم) ندارد. البته بینش و آگاهی از یک جنس اند، اما رابطه ی تساوی و انطباق میان آن ها نیست. هر بینشی آگاهی است، اما هر آگاهی بینش نیست. بینش نوعی اگاهی عمیق و گسترده است و از این رو آدمی را با واقعیت مورد نظر کاملاً در می پیوندد، اما اصل آگاهی ممکن است سطحی و کم دامنه و لذا گمراه کننده باشد.
بینش های تغییر تلقی انسان:
بینش در مورد نظام هستی
بینش در مورد دنیا
بینش در مورد حقیقت انسان
بینش در مورد تاریخ انسان
بینش درمورد مرگ و پس از مرگ
بینش در مورد نظام هستی:
مبدأ هستی، وجودی متعال است (خدا) و ویژگی های نظام هستی در ارتباط با او قابل طرح است. سه ویژگی اساسی نظام هستی عبارت است از: «شهادت»، «احاطه»، «افاضه».
«شهادت» به معنای حضور است و با توجه به آن، نظام هستی، نظام «شاهد و مشهودی» است. از این زاویه، اساس هستی، شهادت و حضور است و غیب و غیبت در آن راه ندارد.
ویژگی دیگر نظام هستی، «احاطه» است و بر اساس آن می توان از نظام «محیط و محاطی» در هستی سخن گفت. احاطه از دو حیث مورد نظر است: از حیث علم و از حیث قدرت. خداوند، محیط بر موجودات هستی و آن ها محاط خدایند. احاطه ی علمی خداوند با شهادت که در ویژگی نخست از آن سخن گفتیم به یک معنا است؛ اما احاطه ی او از حیث قدرت، بیانگر آن است که موجودات هستی تحت نفوذ قدرت خدایند.
ویژگی سوم «افاضه» است. این جنبه از نظام هستی به طور ضمنی در دو ویژگی نخست مطرح شده است.
طبق این ویژگی، اساس در جهان «عطا» است و اگر جایی«امساک» رخ کند، تأویل آن را نه در دهنده، بلکه در گیرنده باید جست و جو کرد.
بینش در مورد دنیا:
دنیا نامی است بر مرحله ای ابتدایی از هستی و قشری کم مایه از آن، که در حال حاضر، انسان محصور در ضیق آن زندگی می کند.
قرآن، بینش ویژه ای در مورد دنیا به دست می دهد و ماهیت آن را برای انسان آشکار می نماید. می توان گفت که طبق این بینش، راز دنیا در دو کلمه نهفته است: الم و امل؛ دنیا سرای الم و امل است.
بینش در مورد حقیقت انسان:
انسان هزار جلوه دارد. در هر موقعیت به گونه ای است و در هر زمان به رنگی و از این رو، امر بر خود او نیز مشتبه می شود و به راستی نمی داند که حقیقت وجودش کدام است. اما تردیدی نیست که هرگاه انسان، جلوه ی معینی از خویش را حقیقت خود بپندارد. این گمان، با حالات، اعمال و رفتارهای معینی از او متناسب تواند بود.
چگونه می شود که آدمی با «خود» بیگانه می شود؟ رمز این معما در آن است که انسان موجودی خودکفا نیست، بلکه همواره «محتاج» است؛ محتاج آن که با توسل به چیزی بیرون از خود، آتش احتیاج را در خود فرو نشاند.
این انسان با خود بیگانه، تصویری از خویش دارد، اما تصویری بر گرفته از آن بیگانه ای که در خود او خانه کرده است. او خود را به صورت وی می پردازد و این «خویشتن و همی» است که به مدد خیال بر پا می شود. از این رو قرآن چنین انسانی را «مُختال» می نامد، یعنی انسانی پرداخته از خیال، مجازی و با خود بیگانه. این خویشتن و همی، در طول زندگی انسان و نیز در نزد افراد مختلف متفاوت است، اما ماهیت آن همواره ثابت می ماند. یک سلطان که با نظر به تخت و لشکر و خدم و حشم، خود را به راستی قدر قدرت می بیند، همان گونه مختال است که کودکی با برداشتن و پرتاب تکه سنگی، خود را پهلوانی شکست ناپذیر می انگارد..
بینش در مورد تاریخ انسان :
انسان از حیث تاریخی، روی به شکافی برده است و می برد و بدین گونه دو جبهه پدید آمده است و می آید که در قرآن به عنوان حق و باطل نام گذاری شده اند. درگیر شدن این دو قطعی و برخاسته از فضای الهی اس، نه حاصل تصادف و نه زاده خوش اقبالی یا بد اقبالی کسی، هر چند هوس های آدمیان در این قطب بندی نقش داشته است.
بینش در مورد مرگ و پس از مرگ :
در این بینش، ابتدا مرگ معنایی نوین می گیرد و علرغم اینکه چشم های نزدیک بین انسان آن را چایانی مبهم و وحشتناک برای زندگی می بینید، مرگ آغاز شناخته می شود؛ آغازی بر حیاتی شگرف و وصف ناپذیر با چنان قوتی که حیات دنیا در برابر آن به مرگ شبیه تر است. پس حیات دنیا بن بست نیست بلکه گذرگاهی است که با گذشتن از آن به عرصه ای بزرگ، باز و روشن می رسیم. اما اینکه در این عرصه بزرگ لقاء خدا چگونه گام بگذاریم برخاسته از نوع زندگی ما است. هر کس همان گونه می میرد که زیسته است.
ایمان :
ایمان به معنی باور و اعتقادی است که به طور عمیق در وجود اسان رسوخ می یابد. از این رو جایگاه ایمان نه در قشر وجود آدمی بلکه در عمق وجود او است. لذا در قرآن، کسانی که به زبان می گفتند ایمان آورده ایم، از این قول نهی شدندن و دلیل این نهی آن بود که ایمان در قلب آنان داخل نشده بود. پس گره گاه ایمان قلب است و ایمان گره و عقد قلبی است. گاه در احادیث گفته می شود که ایمان عبارت از اعتقاد قبلی، اقرار به زبان و عمل با اعضا و جوارح است. ایمان به وسیله عمل اثبات می شود. ویژگی دیگر ایمان آن است که فعلی ارادی و اختیاری است.
روش دعوت به ایمان :
در روش حاضر، نظر به آن است که با تکیه بر بینش های مزبور، جنبشی در عزم آدمی پدید آید و به این ترتیب بینش به عقیده بدل شود و گره ریشه خود را در قلب بیفکند. از این رو قرآن به اعطای بینش اکتفا نمی کند، بلکه انسان ها را فرا می خواند تا به مقتاضی آن بیشن ایمان بیاورند و عزم و اراده ای بر انجام لوازم عملی آن اتخاذ کنند، زیرا بسیار پیش می آید که انسان دانسته هایی دارد اما خود را ملزتم به لوازم عملی آنها نمی کند. در دعوت به ایمان، بنابر آن نیست که علم تازه ای به انسان عطا شود بلکه انگیختن او به التزام نسبن به آنچه می داند مورد نظر است. همین انگیختن به عزم، گاه طریقه ای است که فرد را به حرکت در می آورد و او را آماده التزام می سازد.
مبنای سوم؛ ظهور تدریجی شاکله :
در دو ویژگی نخست گفتیم که ظاهر و باطن (لایه رویین باطن) در یکدیگر طنین می افکنند. حال سخن در لایه زیرین درون آدمی است. اعمال و رفتارها (ظاهر) و افکار و نیت ها (باطن) در تأثیر و تأثر پیوسته و مستمر خود حاصلی به بار می آورند که به تدریج در اعماق درون نشست می کند و رفته رفته با رسوب بیشتر سخت و دیرپا می شود بدین گونه لایه ای زیرین در باطن انسان شکل می گیرد.
با ظهور این سختی شکل و طرحی در ضمیر انسان پدیدار می شود که در فرهنگ قرآن شاکله نام گذاری شده است (علمای اخلاق آن را ملکه و روانشناسان آن را منش یا شخصیت می نامند).
نکته قابل توجه آن است که شاکله در عین حال که شکل است مشکل نیز هست یعنی به ظاهر ولایه رویین باطن شکل می دهد و به عبارت دیگر رفتار، ادراک و احساس آدمی را قالب می زند و آنها را به سبک و سیاق خود می آفریند و به تعبیر قرآن احاطه ای بر انسان می یابد.
اصل 3؛ مداومت و محافظت بر عمل :
این اصل ناظر به خصیصه ای از انسان است که آن را ظهور تدریجی شاکله نامیدیم. در این ویژگی، سخن از آن بود که ظاهر و باطن (لایه رویین) در تأثیر و تأثر متقابلی که در بستر استمرار بر هم دارند منجر به تشکل لایه ای زیرین در باطن می شود.
مداومت ناظر به کمیت و محافظت ناظر به کیفیت عمل است؛ مداومت بر عمل استمرار آن را نشان می دهد و محافظت بر عمل، مراقبت و مراعات شرایط و ضوابط آن را گوشزد می کند.
همراهی مداومت و محافظت ضروری است زیرا مداومت بدون محافظت سازنده عادات سطحی و خشک است و محافظت بدون مداومت اصلاٌ سازنده نیست چه حالی است که هر چند بسیار متعالی باشد زایل خواهد شد.
روش های تربیتی :
روش فریضه سازی
روش محاسبه نفس
روش فریضه سازی :
این روش از اختصاصات شرایع الهی است که پاره ای از دستورالعمل های اساسی را که به کار بستن آنها جهت تربیت انسان ضروری است، به عنوان فریضه قرار داده اند. فریضه یعنی حکمی که انجام آن واجب و به هیچ وجه وجه تعطیل بردار نیست.
فریضه سازی در تربیت، تضمین کننده مداومت ومحافظت است زیرا فریضه امری است که به هر حال باید انجام پذیرد و انجام پذیرفتن آن بسته به فراهم آوردن شرایطی است که در مورد آن خواسته شده است. این دو جنبه یعنی الزامی بودن حکم و رعایت شرایط معنی که برای آن قرار داده شده مداومت و محافطت را میسر می سازد.
الزامی بودن احکام بدین گونه است که اگر فرد دستورالعمل معینی را در موعد مقرر آن به انجام نرساند ضرورت و وجوب آن کاسته نمی شود و بنابراین در وقت دیگر باید به عمل درآید و نیز اگر فرد به سبب ناتوانی قادر به انجام مامل آن نشود، باید تکالیف دیگری را در عوض آن انجام دهد (کفاره) و اما اگر در ادای تکلیف به طور عمد قصور ورزیده باشد تاوان نیز در پی خواهد داشت (کفاره عمد). این جنبه الزامی روش فریضه سازی است که مداومت را فراهم می آورد.
اما جنبه رعایت شرایط بر این معنا ناظر است که فرد در انجام تکالیف مورد نظر، باید شرایط و آداب ویژه ای را به کار بندد در غی این صورت عمل او قبول نخواهد شد. این جنبه مانع از آن است که تکلیف سرسری گرفته شود و ناقص و معیوب به انجام بردسو بنابراین تضمین کننده کیفیت عمل است و محافظت نسبت به عمل را تأمین می سازد.
روش محاسبه نفس :
محاسبه نفس عبارت از ارزیابی اعمال و نیت های پنهان در آنها است. محاسبه خویش با توجه به ویژگی هایی که در تربیت اسلامی برای آن ذکر شده، شیوه ای است که مداومت و محافظت بر عمل را میسر می کند.
در محاسبه خویش یکی از ملاک ها آن است که اعمال مبتنی بر تقوا و انگیزه تقرب به خدا باشد. در این ملاک حسن عمل مورد نظر است نه کثرت آن. ملاک دیگر دوام عمل و نیل آن به غایت است.
مبنای چهارم؛ تأثیر شرایط بر انسان :
آدمی به سبب اتحاد نفس و بدن در وضعیت های مختلف محیطی در معرض حالات، احاسات و افکار معینی قرار می گیرد. این امر در مورد شرایط زمانی و مکانی است، اما اگر پیوندهای ادمیان به هم نیز لحاظ شود باید آن را نوعی تأثیرپذیری از شرایط اجتماعی دانست.
جهت خرید فایل تماس بگیرید
09375520909 - شبستری
shabestari716@gmail.com
:: موضوعات مرتبط:
پاورپوینت های رشته مدیریت
:: برچسبها:
پاورپوینت نگاهی دوباره به ترتبی اسلامی,
پاورپوینت مبانی و اصول و روش های تربیتی,
تأثیر ظاهر بر باطن,
ظهور تدریجی شاکله